جدول جو
جدول جو

معنی چم رحیم - جستجوی لغت در جدول جو

چم رحیم
(چَ رَ)
دهی از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان ارا’ که در 30 هزارگزی جنوب باختری آستانه و 30 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه. محصولش غلات، بنشن، پنبه، انگور، قلمستان و میوجات. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَکَ)
دهی است از دهستان تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 30 هزارگزی شمال نورآباد و 18 هزارگزی خاور راه خرم آباد به کرمانشاه واقع است. تپه ماهوری و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی سیاه چادربافی و راهش مالرو است. ساکنین آبادی از طایفۀ تیوند میباشند که در ساختمان و چادر سکونت دارند و برای تهیۀ علوفۀ احشام در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ)
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 17هزارگزی باختر الشتر. دارای 360تن سکنه است. آب آن از رود کهمان تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ یوسف وندند و زمستان قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
دل رحم. آنکه نسبت به دیگران احساس ترحم کند. رجوع به دل رحم شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان یک مهۀ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 15 هزارگزی جنوب مسجدسلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ مسجدسلیمان به هفتگل واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از لوله کشی شرکت نفت. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و کارگری شرکت نفت و راهش اتومبیل رو است. ساکنان این آبادی از طایفۀ هفت لنگ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز که در 68 هزارگزی جنوب خاوری اردکان و یک هزارگزی راه فرعی کامفیروز به پل خان واقع است. جلگه و معتدل است و 71 تن سکنه دارد. آبش از رود کر. محصولش برنج. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رُ)
مکۀ معظمه. (از معجم البلدان) (از مراصد الاطلاع). مکه را گویند بمناسبت رحمتی که خداوند به این شهر عطا فرموده است. (از المرصع) ، داهیه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
ای مهربان، ای دهشمند ای مهربان (خدای)، درویشی رادیدم سر بر آستان کعبه همی مالید و می گفت یا غفور و یا رحیم تودانی که ازظلم جهول چه آید
فرهنگ لغت هوشیار
قلق روش
فرهنگ گویش مازندرانی